، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

مهراد

نیمه شعبان

1395/3/2 21:13
نویسنده : مامان مهراد
123 بازدید
اشتراک گذاری

 نیمه شعبان امسال با تولد خاله ژیلا توی یک روز بود ، عصری با زن دایی افسانه و آجی مهسا رفتیم خونه مامانینا برای تولد خاله ژیلا و  البته خوردن کیک لبخند وقتی برگشتیم خونه تقریبا هوا تاریک شده بود و داشتن نورافشانی میکردن . جلوی مجتمع خودمون هم نورافشانی بود ما هم آماده شدیم و با یه جعبه شیرینی که قرار بود شما پخش کنی رفتیم بیرون . از همون حیاط شروع کردی به پخش کردن شیرینی اول به بچه ها تعارف میکردی به جای اینکه بگی بفرمایید شیرینی به هر کسی که میرسیدی  با حالت سوالی میپرسیدی شیرینی میخوری ؟ بعد تعارف میکردی ! جلو در مجتمع یه مادر و دختر خانم از ماشین پیاده شدن به مادره گفتی شیرینی میخوری ؟ اونم با خوشرویی تمام گفت بله پسرم چرا نمیخورم بعدشم دوتا شیرینی برداشت وقتی دخترش اومد شیرینی برداره شما جعبه رو بردی عقب بهت گفتم مهراد مامان جان به خاله تعارف نزدی خیلی حق به جانب گفتی آخه مامانش دو تا شیرینی برداشت برای دخترش هم برداشت بهش میده ، بنده خدا دختره رفت و شیرینی برنداشت من ناراحت شدم از دستت گفتم مامان کار خوبی نکردی ولی تو باز هم تکرار کردی که مامان اون خانومه دوتا شیرینی برداشت به دخترشم میده دیگه !!!!!!

 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد