به دنیا اومدن یه فرشته
امروز که با نی نی وبلاگ آشنا شدم و تصمیم گرفتم خاطراتت رو ثبت کنم ، 3 سال و 8 ماهته ولی دوست دارم برگردم به قبل ترها از روزی شروع کنم که تو به دنیا اومدی ، ساعت 6 صبح روز شنبه بود که با بابا و خاله لیلا رفتم بیمارستان تهران کلینیک ،تقریبا دیشب رو نخوابیدمو و نگران امروز بودم ، وسایلات رو از قبل آماده کرده بودم و توی ساک خوشگلت چیده بود ، یه ساک خوشگل بچه گونه به رنگ سبز سیب کالی که مامانینا برای سیسمونیت گرفته بودن ، بعد از معاینه و اقدامات اولیه رفتم اتاق عمل ، وقتی 5 ماهم بود بهم گفته بودن که بچم پسره ولی سونوگرافی هفته آخر گفته بود که بچه دختره ، از اینکه داشتی به دنیا می اومدی خیلی خوشحال بودم و تقریبا مطمءن بودم که بچه من پسره . برای انتخاب اسمت به سایتهای اسمهای ایرانی و ثبت احوال و اسمهای پسر و ... همه جا سرزده بودم ، کتاب اسم هم گرفته بودم ، آخه خیلی دلم میخواست اسمت ایرانی و با مفهوم باشه تا اینکه مهراد رو برات انتخاب کردیم به مفهوم بخشنده و بزرگوار و جوانمرد
وقتی به دنیا اومدی 3/400kg بودی ، واقعا حس شیرینی بود در آغوش کشیدن فرزندی که از وجود خود آدمه ، یه عشق واقعی ، بدون توقع ، یه دوست داشتن بدون انتظار ، انگار تمام شیرینی های زندگی خلاصه میشد توی در آغوش کشیدن و لمس موهات و تماشا کردن شیر خوردنت ، فردای اون روز منو مرخص کردن اما تو چون زردی داشتی تو اتاق پرتو باید میموندی ، به خاطر همین منم نیومدم خونه و پیشت موندم ، سومین روز تولدت با آجی مونا و خاله لیلا آوردیمت خونه مامانی و برات گوسفند قربونی کردیم .♥
.
امیدوارم این دنیا برات جایی برای دستیابی به آرزوهای قشنگت باشه
دوست دارم