آقا مهراد تب کرده ...
امروز بیست و هشتم اردیبهشت ماه سال هشتادو نهه ، قرار بریم واکسن چهارماهگیتو بزنیم ، بابا نرفته سر کار تا مارو ببره پیش خانم دکتر ، معمولا صبح زود میریم برای واکسن که تا شب حالت خوب بشه ، وقتی رفتیم پیش خانم دکتر اول قد و وزنتو اندازه گرفت ، وای آقا مهراد 7/800kg شده و قدش به 65cm رسیده ، پسرم دیگه مرد شده باید دنبال یه دختر خوب بگردم ... بعد از قد و وزن رفتیم برای واکسن ، خانم دکتر به خانم پرستار و من گفت که تو رو سفت نگه داریم تا واکسن سه گانه بزنه ، وقتی واکسنتو زد تو بدون اینکه گریه کنی نگاش کردی و گفتی ااااااااااا خانم دکتر برات ضعف کرد ، پرستاره یه هو گفت وای این چه باهاله ، کلی بهت خندیدیم و من کلی ماچت کردم تا برسیم خونه تب کردی ، دارو هاتو دادمو حوله گرم رو جای واکسنت گذاشتم ، آروم بودی و گریه نمیکردی ولی از تب لپات گل انداخته بود تا صبح چند بار حوله خیس روی پیشونی و شکمت گذاشتم و پاهات رو شستم .... ای خدا پسرم زودتر خوب بشه