ختنه سرون ...
امروز بیست و ششم فروردین هشتادو نهه ، روز جشن ختنه سرون پسرم ، تقریبا یه هفته پیش ختنت کردیم وقتی حلقت افتاد جشن گرفتیم ، همه رو دعوت کردیم ، مامانی ،عمه منیژه ، عمه سونا ، عمه رویا ، خاله لیلا ، خاله ژیلا ، زن دایی مینا و زن عمو آزیتا با بچه هاشون ، دختر عمه لیلا سر هلیا حاملست ، میخواد برات یه همبازی بیاره ، بابا صبح رفت میوه و شیرینی خرید ، آجی مونا و آجی مهسا زودتر اومدن کمک ما ، قرار بود بعد از میوه و شیرینی ، پذیرایی عصرونه داشته باشیم ، من گفتم الویه ،ولی آجی مونا گفت آش دوغ درست کنیم ، خودشم زحمت کشید درست کرد ، چه آش دوغی... ، مرسی آجی مونا انشالله سر نی نیت جبران کنیم آجی مهسا شیرینی و میوه ها رو چید و کلی کمک کرد و پذیرایی کرد ، مرسی آجی مهسا ، انشالله عروسیت ... خیلی روز خوبی بود ، به همه زحمت دادیم همه برات کادو آوردن . مرسی بابا حسین امروز خیلی زحمت کشیدی ، بزرگ بشم پسر خوبی میشم کمکت میکنم