دوتا کوفته قلقلی
امشب بعد از اینکه شامتو خوردی و دوش گرفتی ، تقریبا ساعت 9:30 بود که به بابا شب بخیر گفتی و بابا رو بوسیدی و رفتیم تو اتاق خودت ، قرار شد به جای کتاب داستان ، یکی از قصه های کتاب کیهان بچه هارو برات بخونم ، قصه دوتا کوفته قلقلی ، این قصه داستان دوتا کوفته قلقلی بود که از قابلمه بیرون پریده بودند و رفته بودند برای گردش ، سرراه میرسند به یک آدم برفی که دگمه های کتش گم شده بود و آدم برفی سردش بود ، به محض اینکه این قسمت داستان رو برات خوندم خیلی جدی گفتی مامان آدم برفی ها از برف درست میشن سردشون نمیشه که من واقعا هیچ جوابی نداشتم که بهت بدم در حالی که از دقت و توجهت کیف کردم گفتم مامان جان مثلا دیگه ...
آخه خدا وکیلی اینم شد داستان که برای بچه های این دوره چاپ میکنید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی