، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

مهراد

مهرادم تو مهد

1390/10/1 18:41
نویسنده : مامان مهراد
215 بازدید
اشتراک گذاری

مهر ماه سال 90 گذاشتمت مهد کودک و تقریبا سه ماه بعد تولدت بود ، تولد دو سالگی پسرم ، تو این سه ماه شده بودی داداش مهراد همه مهد ، کسی نبود که تورو نشناسه و ازت صحبت نکنه ، دفتر دارا و کمک مربی ها عاشق شیرین زبونیات بودن ، تو سنی نداشتی ولی خیلی خوشگل خواسته هاتو مطرح میکردی و با خاله ها ارتباط برقرار میکردی یادمه با خاله سمیه که صحبت میکردم ، میگفت  مهراد چه زود شروع کرده به صحبت کردن و چه قشنگ صحبت میکنه بچه هایی که 5 ، 6 ماه از مهراد بزرگترن نمیتونن مثل مهراد صحبت کنن منم کلی کیف میکردم ، خیلی شعر خوندن رو دوست داشتی اولین شعری که بهتون یاد دادن  پیشی ملوسه بود که تو با آهنگه قشنگی اونو میخوندی 

پیشی پیشی ملوسم 

میخوام تورو ببوسم 

مامانم نمیزاره 

خدایا این چه کاره 

بیا با هم بازی کنیم 

تا مامانو راضی کنیم 

همیشه وقتی اینو میخوندی خاله ژیلا بهت میخندید ، آخه با جدیت تمام و مثل یه مرد کوچک میگفتی میخوام تورو ببوسم ، خاله هم ادا تو درمیاورد و بهت میخندید .

تقریبا هرروز که میومدم دنبالت خاله ها کلی از شیرین کاریهات میگفتن و میخندیدن  و تقریبا یک ربعی وایمیسادم تاتو حیاط بازی کنی و از وسایل بازی دل بکنی و بریم خونه و فردا باز دلت نمیخواست بیای مهد ....سوال

تو این مدت خانم جلالی خیلی برات زحمت کشید ، منو راهنمایی کرد که چطور تورو از شیر بگیرم و شیر پاستوریزه جایگزینه شیر مادر کنم ، و بعدش راهنماییم کرد تا تو رو از پوشک بگیرم ، بهم گفت برات شورت آزمایشی بگیرم ودیگه پوشکت نکنم ...زبان خلاصه عزیزم وقتی دوسالت بود هم از شیر گرفته بودمت و هم از پوشک ، دیگه واقعا شده بودی مرد کوچک من قلب  وقتی جیش گفتن رو یاد گرفتی خاله سمیه برات کادو گرفت یه شورت خوشگل که اونو کادو کرده بود و روش نوشته بود مهراد جون جیش گفتنت مبارک خجالتزبان

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد